مادرااااااااانه

قصه از کجا شروع شد!!!

همه چی خیلی خیلی خوب بود و این موضوع هرازگاهی  دلم را میلرزاند که نکند آرامش قبل از طوفان است؟!! بیشتر از 5سالو نیم از زیرِ یک سقف بودنمان میگذشت/ ایده آل هایِ اولیه برای آمدنت فراهم شده بود/ آزمایشاتِ پزشکی هم حاکی از سلامتِ کامل مان بود/ پس دیگر تصمیم گرفتیم که به خواست خدا بیایی... خیلی زود بدونِ اینکه منتظرم بگذاری آمدی/ حس و حال غریبی داشتم باورم نمیشد که وجودم میزبانِ یک نقطه  شده باشد/ ناخواسته اشک میریختم و به چند زبانی که بلد بودم خدا را شکر میگفتم ختمِ قرآن و دعایِ توسل و زیارت عاشورا و چِه و چِه کارِ هر روزم بود برایِ سلامتی و آرامشِ بعد از تولدت/ هر روز هم صحبتم بودی از سلام و صبح بخیرِصبحگاهی تا عذرخواهی بابت تر...
31 مرداد 1391
1