معجزه ای به وسعتِ 6میلیمتر
در دلم هیاهویی بپا شده/ مدام با " کنجدی " صحبت میکنم و التماس و درخواست که در هنگام سونو خودش را تمام و کمال به مادر نشان دهد/ هرچه بلد بودم خواندم, هرچه در توانم بود نذر کردم که تنها ببینم خانه ای را که در دلم انتخاب کرده در مطب بودیم دیگر نوبت ما بود/ قلبم به سریع ترین شکلی که میشد میتپید/ مقداری آب خوردمو آقای دکتر مشغول شد, زمانی نگذشت که کیسه ی جنینی را نشان داد و من به یکباره نفس راحتی کشیدم/ بعد از آن دوباره گفت این هم خود جنین و دیگر چه کسی میتوانست توصیف کند حال مرا!!! دکتر همچنان میگشت و ناگهان گفت اینهم قلبش که میتپد...... وجودم تحمل اینهمه خوشحالی را نداشت/ من کجا بودم؟/ اینجا مطب دکتر است یا اتاقی در ...