مادرااااااااانه

من فقط لم داده بودم که.......

واسه خودم لم داده بودم که یهو تلفن زنگید و ما رو واسه جشن تولد یه نی نی دعوت کردن منم که سرم درد میکنه واسه تولد واسه خودم لم داده بودم که سر و کله حمید جونم پیدا شد اگه گفتین توو دستش چی بود یه بلیط تئاترکمدی موزیکال که مدتها بود جور نمیشد بریم و این یعنی 3ساعت خنده از ته دل واسه خودم لم داده بودم که خبر رسید یکی از دوستامون واسه تولد خانومش دعوتمون کرده و این یعنی 5-6 ساعت بترکون واسه خودم لم داده بودم که سونیا عزیزم sms زد "سلام نفس جونم خدا خواست و بالاخره جواب آزمایش منم مثب شد" و این یعنی یه دنیا خوشحالی برای من و ساعتها اشک شوق ریختن واسه خودم لم داده بودم که باز هم خبری خوش از خود بیخودم کرد که میگف...
7 اسفند 1390
1