مادرااااااااانه

سوپرایز کردنِ حمیـــــد

1391/11/14 17:36
نویسنده : مامی/آقای پدر
1,506 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 8/11/91 حمید برای کارش دوباره باید میرفت یزد تا راه آهن رسوندمش/ ساعت حدودا" 5:30 صبح بود رفتم خونه ی مامانم صبحانه خوردمو خوابیدم/ بیدار شدمو یکبار دیگه صبحانه خوردم!!! حس میکردم حالم خوب نیست گاه و بیگاه دلم درد میگرفت, ترجیح دادم بعد از ناهار بیام خونه خودمون

توی راه برگشت نمیدونم چرا یهو جلوی داروخانه ترمز کردم! پیاده شدم رفتمو بی بی چک خریدمو اومدم خونه

رفتم w.c و نمونه رو امتحان کردم یه جورایی مطمئن بودم که منفیه واسه همین داشتم میومدم بیرون که دیدم در کسری از ثانیه داره دوتا خط پررنگ ظاهر میشه! خدایا چی دارم میبینم/مگه میشه/ دیدنِ این دوتا خط مدتها بود که برام مثه یه رویای دست نیافتنی شده بود اونم به این پررنگی

y7677_IMG_4699.jpg

جلو دهنمو گرفته بودم عینه دیوونه ها داد میزدم خدایا شکرت خدایا شکرت

اما جلوی اشکامو نمیتونستم بگیرم انگار دستِ من نبود!

باورم نمیشد به سرعت رفتم آزمایشگاه تست دادم

همون خانومه همیشگی بود گفت چندروزه عقب انداختی؟ گفتم امروز دومین روزه

نمونه خون رو گرفت گفت 3ساعت دیگه بیا/ اما من یه ساعت بعدش رفتم چون میدونستم زودتر آماده میشه

اینبار مطمئن بودم میخواد بگه مثبته واسه همین با غرور قدم برمیداشتم آخه عقده ای شده بودم/ دوبار توی همین آزمایشگاه با شنیدن جواب منفی تمامِ غرورم له شده بود! جواب رو گرفتم فقط گفت: مثبته و بتا بالای 200

k4479_IMG_4685.jpg

روی ابرا بودم بیشتر از یکسال منتظر چنین روزی بودم حالا دیگه فقط به سوپرایز کردن حمید فکر میکردم/ سر راه یه شاخه گل رز گرفتمو اومدم خونه

o4583_IMG_4688.jpg

حمید دوبار از یزد زنگ زد و sms داد که برام واسه فردا وقت آزمایشگاه گرفتی؟

{ آخه از ماهها پیش از یه دکتر وقت گرفته بودیم و یه هفته پیش نوبتمون رسیده بود که ویزیت بشیم, آقای دکتر هم چون مشکل خاصی در ما ندیده بودن واسه همین همون مراحل دکتر قبلم رو داشتن تکرار میکردن: حمید باید میرفت همون مرکزی که ایشون میگن و آزمایش میداد و از اونجا که سرشون خیلی شلوغ بود بابتِ 3ماهه آینده یکجا برای من دارو نوشتند که دوپینگ کنمو همون لتروزول که معرف حضورِ همتون هست رو مصرف کنم! }

بگذریم, در جوابِ تلفن حمید گفتم که : عزیزم آزمایشگاه بنا به دلائلی فردا تعطیله پس واسه یروز دیگه برات وقت گرفتم, یه قیمت نجومی هم تحویلش دادم که یعنی هزینه ازمایشت اینجا خیلی بالاست, اون طفلی هم گفت باشه, حتما" اینجا خیلی خوبه که بیست برابر بقیه جاها پول میگیرن!

خلاصه ساعت یک نصفه شب دوشنبه 9/11/91 بود که پرواز یزد به تهران به زمین نشست منم باید میرفتم فوری دنبال حمید فرودگاه مهراباد واسه همین سریع کارامو باید میکردم

از طرف نی نی یه نامه براش نوشتم:

u996_IMG_4684.jpg

که به همراه بی بی چک گذاشتمش توی این پاکت

c751_IMG_4689.jpg

از اونجاکه خیالم راحت بود که ساعت یک نصفه شب کسی از همسایه ها تو را پله پیداش نمیشه به همراه همون شاخه گل وقتی از در خارج شدم وصلش کردم به دستگیره ی در

w6433_IMG_4696.jpg

خلاصه اومدیم خونه تا از آسانسور خارج شدیم حمید پاکت و گل رو دید, منم که خودمو زده بودم به اونراه که مثلا" این چیه/ کی گذاشته/ وا یعنی چی.......

اومدیم توو/ حمید پاکت رو باز کرد/ نامه رو خوند و بی بی چک رو دید/ شوک شده بود/هی میگفت اینا چیه/ چی شده/ چشماش حسابی قرمز شده بود

گفتم بی بی چکه دیگه/ مثبته دیگه

یهو دیدم چشماش پر از اشک شد تکون نمیخورد بعدش نشست رو مبل حرف نمیزد فقط اشک میریخت

رفتم پیشش لباشو بوسیدمو گفتم : نی نی خودش اومد دیگه نمیخواد آزمایش بدی.........

 

فرداش وقتی از خواب بیدار شدم گوشیمو روشن کردم دیدم sms داده :

عزیزم فقط روز عروسیمون اینقدر خوشحال بودم/ دوستتون دارم/میبوسمتون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (55)

گلنار
14 بهمن 91 17:41
با هم منتظر نی نی هامون باشیم ؟؟؟؟؟؟؟

چرا که نه عزیززززززم ;-)

خاطره مامان بردیا
14 بهمن 91 18:22
وای که چه سورپرایز باحالی... منم اشک تو چشمام جمع شد چه برسه به حمید...هههههههه خدا رحم کرده می دونستم و باز سورپرایز شدم انشاء اله که همیشه همینطور شاد و خوشحال باشید عزیزم. قربون اون کنجدت برم من

هههههههههههه قربونت برم جدی سوپرایز شدی؟!!! :-)))
ممنون خاله جونی برای کنجدم دعا کن :-*
عاطفه
14 بهمن 91 19:31
خیلی طاقت داشتی که گذاشتی شوهرت برسه بعد بفهمه من اگه بودم تلفنی همه چی رو لو میدادم....در هر صورت بازم تبریک.......منتظر گذاشتن عکسای سونوهات هستیم و کوچولوی خاله رو ز.دتر ببینیم....

اصلا" فک نکن کار آسونی بود واقعا" برام سخت بود اما دلم میخواست چهرش رو توی اون لحظه ببینم و الان کاملا" راضی ام چون هیچوقت اون لحظه از یادم نمیره هیچوقت/ توصیه میکنم تو هم همین بلا رو سر همسرت بیاری تا باخبرش کنی :-)
ممنون خاله جونی ایشالا با دعای شما

مامان ترنم کوچولو
14 بهمن 91 20:51
به سلامتی ایشالله به دنیا بیاریش نفس در نفس
خیلی حال داد .عشقولانه هاتون مستدام.



مرسی دوست جونیِ نازنینم :-*
دخترک
14 بهمن 91 21:13
واااای
اصلا قلبم اومد تو دهنم با اینکه میدونستم
خدایاشکرت
خیلی قشنگ بهش خبردادی
ایشالا سالم و سلامت بیاد
بعد من هروقت اومدم تهران میاری میبینمشا
توام هروقت اومدی کرمانشاه میاری میبینمش
وگرنه شیرمو حلالت نمیکنم
آیکون ذوق مرگ شدن نداره این نینی بلاگ؟
الان اونجوریمممممممممم

از دستِ تو دخترکِ بلا ههههههههههه
ایشالا با دعایِ خیرِ تو ....
ای من به فدایِ اون شیرِ حلال نشدت برم :-*
آسیه
15 بهمن 91 1:03
مبارکه عزیز مهربونم
اگر بدونی وقتی خبر رو گفتی چقدر خوشحال شدم...منم که اشکم دم مشکم
میبوسمت خیلی مراقب خودت و نی نی کوچولوت باش
نبینم خیلی کار کنی و به خودت فشار بیاریا که با ن من طرفی
انشاالله 9 ماه رو به سلامتی طی کنی و نی نی نازت رو صحیح و سلامت در آغوش بگیری


قربونِ اشکت و اون مشکت که مثه خودمی عزیزم :-)
فشار؟!!! حمید منو متصل کرده به تخت نمیذاره جم بخورم...
برامون دعا کن مامانی
مامان یاسمن ومحمد پارسا
15 بهمن 91 1:24
عزیزم همونطور که خیلی جالب از بارداریت خبر دار شدی خیلی هم قشنگ همسرت را خبر دار کردی من همون لحطه زنگ زدم نادر اخه منم بعد ده سال باردار شدم کلی ذوق کردم اما من طاقت تو را نداشتم فوری خبرش کردم مواظب خودت و نی نیه قشنگمون باش

درسته اول کاری که به ذهن آدم میرسه برداشتن گوشیِ تلفنه...
دعا کن برامون که خدا مواظبمون باشه

مامان یاسمن ومحمد پارسا
15 بهمن 91 1:24
عزیزم با اجازه لینگت کردم

باعث افتخاره.... :-*
منتظر
15 بهمن 91 8:13
واای دیوونه اشکم رو در اوردی با این وصف های قشنگت.باور کن بغض داره خفه ام میکنه...خدایا شکرت که دل اینا رو شاد کردی..خیلی قشنگ سوپرایزش کردی.

قربون چشمای نازت برم من :-*
هرازگاهی بیکار میشی بشین فکر کن تو میخوای چه بلایی سر همسرت بیاری تا با خبرش کنی :-))

مامان احسان
15 بهمن 91 9:14
سلام عزیزم چقدر خوشگل نوشتی اشکام در اومد برات دعا میکنم خانومی

قربون اون اشکات بشم من :-*
واااااااااای خدا این بهترین کار دنیاست که میتونی برام انجام بدیو خوشحالم کنی یعنی دعا کردنت :-*
خاله برديا
15 بهمن 91 9:56
نفس جون خيلي خيلي برات خوشحال شدم هميشه بهت سر ميزدم ... با اينكه قبلش خاطره بهم گفته بود كه مامان شدي ولي امروز بازم با خوندن سورپرايزت اشكم سرازير شد .. ايشاا... يه بارداري سالم پيش رو داري عزيزم ... بازم بهت تبريك ميگم ..هميشه شاد باشي.........

عزیزززززززم خیلی خوشحالم کردین که اومدین سوپرایزم کردیناااااا/ ممنون که بیاد ما هستین
و دعاهای قشنگ قشنگ برامون میکنین/ دوستتون داریم :-*
مامان احسان
15 بهمن 91 11:46
راستی نفس جون مارو لینک نکردیها یادت باشه

ای وای بر من ببخشید/ باور کن من همینجوری به همه سر میزنم خیلی توی قید و بند لینک نیستم اما با این حال همین الان لینکتون میکنم :-*
یک عاشقانه آرام
15 بهمن 91 12:36
بازم تبریک میگم...انشالله به سلامتی و با دل شاد

ممنوووون نازنینم/ به امیدخدا با دعای شما
مامان سارا
15 بهمن 91 13:20
بازم گریه منو درآوردی
مراقب خودت و کنجد باش عزیزم .
بوووووووووووووووووووووووووووووووس

ای وای چرا من فقط دارم اشک درمیارم!!! البته میدونم که اشکِ شوقه/ ایشالا همیشه لبتون خندون و توی چشماتون فقط و فقط اشک شوق بشینه :-)
مامان سارا
15 بهمن 91 13:25
نامه شماره 1 :
نی نی کوچولو این اولین نامه ای که دریافت کردی ، خیلی خیلی خوش اومدی ، اگر بدونی که مامان و بابا چقدر منتظرت بودن . اگه بدونی مامان نفست چه ها با احساسات ما کرد هی منفی نوشت هی منفی گفت . خدارو صدهزاربار که اومدی همه چیز بوی خوب گرفت ، بوی شادی ، رنگ خوبی هم گرفت ، رنگ شادی ( حتی رنگ وبلاگت هم شاد شد ) . کنجد کوچولو حسابی به دل مامانی بچسب فعلاً بهترین جا همون جاست تا حسابی بزرگ بشی .
الهی قربونت برم من که انقدر کوچولویی .
خاله سارا و کیان کوچولو هم خیلی منتظرتن .
می بوسمت
سارا و کیان
راستی از احوالاتت ما رو بی خبر نزاری کنجدی

ای جااااااااااااااانم سارا جونی و کیان عزیزم/ چه نامه ی دوست داشتنی ای حتما" و برای همیشه نگهش میدارم اولین نامه به نی نی رو :-))
ممنون بابت دعای زیباتون
کنجد و مامانشم خیلی شما رو دوست دارن :-*
مامان احسان
15 بهمن 91 14:47
ممنون گلم
مامی رها
15 بهمن 91 18:42
خیلی خیلی خوشحال شدم تبریککککککک میگم دوستم

مرسی عزیز دلمممممممممممم :-)

فاطمه
16 بهمن 91 11:09
عزیزم خیلی بهت تبریک میگم.انشاله نی نی بسلامتی بیاد دنیا.منم باردارم هفته نهم.برا منم دعا کن .امروز میرم سونو.

مرسی دوستم/ امیدوارم شمام بارداریِ خوبی رو داشته باشین
مگه غیر از واسه همدیگه دعا کردن, کارِ قشنگ دیگه ای هم میشه انجام داد....
نارینه
17 بهمن 91 1:41
کارت خیلی قشنگ بود ...
ایشالله دلتون همیشه شاد باشه ...

نصفه شبی اشکم رو درآوردی ... یاد خودم افتادم و دلم بی بی چک مثبت خواست !! ...

برای دخترک اسم انتخاب کن !!

مرسی نارینه جونی/ فدای اون اشکات عزیزززززم
بیخود بیخود حسودی نکن ببینم/ بشین پسرگلمونو بزرگ کن حالا زوده بری توو نخ دختردار شدن
هرچندکه میدونم تو دیگه رفت توو مخت آوردن دختر نانازی خدایا رحمممممممم کن :-))))))
مامان دخملی
17 بهمن 91 1:53
سلام عشقم
الهی فدای خودت و اون کنجد کوچولو بشم من
عزیزم خیلی خیلی خوشحالم
مامانی مبارکت باشه
امیدوارم همیشه خوش باشین

وای مرسی عززززززززززززیزم/ دلم برای خودتو دخملیت یه ریزه شده/ یه عالمه ببوسش عسلِ منو :-*
مینا مامی پویان
17 بهمن 91 2:14
واییییییی مریم گریه ام گرفت دقیقا یاد روزی افنادم که به محمود خبر دادم اونم دقیقا همین حالو داشت لحظه خوب و تکرار نشدنی هستش. ایشاله تا اخر بارداری به همین خوبی بگذره و کنجدی تبدیل به یه نی نی تپل مپل هندوانه ای بشه.اخ قربونشششش با اون همه ادااااااا بلاخره اومد

مرسی دوست جووووونیم/ ایشالااااااااا/ دعا کن خاله جونی :-*
مهی
17 بهمن 91 11:44
مباااااااااااااااااااااااااارکه گلم
اشکمو دراوردی کلی گریه کردم خیلی قشنگ نوشتی....
دارن زنگ خونه رو میزنم حالا من با این قیافه تابلو چطور درو باز کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
التماس دعااااااااااااااا

ممنون عزیز دلم/ کاش همه ی اشکا اشکِ شوق باشه
الهی فدات بشم درِ خونت رو دیگه نمیدونم چه کنی!!! :-)))
کنجدیم برات دعا میکنه تو هم برای اون دعا کن خاله جونی.
مریم
17 بهمن 91 13:25
سلام وای نمی دونی چقدر خوشحال شدم دیدی بهت گفتم .خدا خیلی مهربونه همیشه وقتی که فکرش رو نمی کنی ..........
دیدی خدا هم بلده سورپرایز کنه . تو این چند روز صبر کردی و به همسرت نگفتی می خواستی شیرین تر باشه لحظه خبر دادنت .خدا هم براخوشحال کردنت کمی صبر کرده بود.خوش به حالت که خدا اینقدر دوستت داره خوش به حالت.من همچنان برای سلامتی کنجدت صلوات می فرستم .خیلی خوشحالم خیلی .


عززززیزم مریم جووووونی هنوزم فک نمیکنم خدا دوستم داشته بنظرم بیشتر خواست شرمندم کنه!
ممنون که واسه کنجدی دعا میکنی واقعا" ممنون/ خاله مطمئن باش اونم هرروز بیاد شما هست اینو جدی میگم :-*
مامانی درسا
17 بهمن 91 13:56
عزیزم نفس جون بطور خیلی خیلی زیبایی حمیدو سوپرایز کردی یاد خودم افتادم ولی من برعکس بودم یعنی میدونسم باردارم ولی میخواستم بدونم واسم گرفته یا نه که اردوانی اومد و گفت ....... بگذریم .... خیلی خیلی با لذت خوندمش برات بهترینها رو آرزو دارم میدونی از اعماق قلبم میگم میخوام از بهترین لحظات زندگیت بهترین لذتو ببری خیلی خیلی مراقب خودت باش بازم بهت سر میزنم ...... جمع سه نفره ما هم برات یه نی نی زیبا و سالم آرزو میکنیم ....دوست خوبم


ممنووووووون مامیِ درسااااااااا جون/ یه سواال : چرا تو انقد مهربونی ؟؟؟؟
واقعا" به دعاتون احتیاج داریم خیلی خیلی
مامان الهام
17 بهمن 91 16:22
سلام عزیزم ایشالا که نی نیت سالمو سلامت به دنیا بیاد
عزیزم من دلم درد میکرد برا همین شیاف استفاده میکنم
راستشو بخوای من 6 ماه پیش زایمان کردم اما نی نی نازمو تو 26 روزگی از دست دادم
به خاطره همین دکترم بهم شیاف و استراحت داده تا جای این فسقلی سفت بشه
نگران نباش ایشالا که جای نی نیت راحته راحته
من ادت میکنم
ایشالا روزهای خوبی با هم داشته باشیم
راستی شما تو نی نی سایت نیستی؟؟؟؟؟؟

ممنون که اومدی جوابمو دادی دوستم
من توی نی نی سایت هم هستم و همونجا باهات آشنا شدم توی کلوپ و ماجرای نی نی قبلیتم خونده بودم و امیدوارم خدا تلافیِ همه چیو با این نی نیِ نازت برات دربیاره
منم امیدوارم تا بدنیا اومدن نی نی هامون و حتی بعد از اون کنار هم باشیم :-*
مامان ستاره
17 بهمن 91 17:47
اوه من همین الان متوجه شدم.نفس جون خودتی؟وقتی پستای قبلیت و خوندم شناختمت.الهی فدات شم.باورم نمیشه.مبارکه.خدا رو هزاران بارشکر.من چندماهی طول کشید که باردارشدم.هر ماه که بی بی چک میذاشتم و منفی میشدناخوداگاه یادت میفتادم.خیلی خوشحال شدم.
مامان دخملی
17 بهمن 91 21:09
عزیزم کلی مواظب نی نی باش
بی زحمت idتو برام بزار کلی باهات کار دارممممممممممممممممممممممم

چشم خاله جونی هستم :-*
رمزمو فراموش کردم بیا ف ی س ب و ک
پگاه مامان آرتین
18 بهمن 91 11:03
کجایی نفس جون نگران شدممممممممممممممزودبیااعزیزم

نگران نباش عزیزم بزودی با خبرای خوش میام به امید خدا :-*
رویا
18 بهمن 91 12:01
عزیزممممممممممممممممم

مبارکتون باشه گلممممممممممممممممممممم

انشاالله بسلامتی

مرسی رویاجوووووووووووونیم :-*
مامان دخملی
18 بهمن 91 14:39
سلام
عزیزم من هر چی برام فرستادیو تایید کردم .
به و کندرو و سیب قرمز و گردو و کشمش حتما بخور
کندرو زیاد نخور حتما شکلات بخور روزی 1 بار کافیه بچه رو خنده رو میکنه .
خاله قربونش بره

آره بعدا" دیدمش که تایید شده ههههه
چشششششششم میخورم :-)
ببوس دخملی رو :-*

nafasemaman
18 بهمن 91 19:03
خیلی خوشحال شدم
امیدوارم همیشه همینطور باشی
مواظب نینی باش

قربونت برم/ممنونم
چشم خاله جونی شمام همینطور :-*
زینب ( مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
19 بهمن 91 2:14
سلام عزیز دلم
انشالله به سلامتی
انشالله خدا نی نی نازتو سالم بذاره تو بغلت و در کنار هم شاد زندگی کنید

ممنونم زینبِ همیشه نازم
برامون دعا کن :-*
مامان مینا
19 بهمن 91 21:22
چه کار جالب انگیزی کردی....
من روزی که فهمیدم باردارم کلی فکر کردم که چه جوری به بابایی بگم آخرشم کاری کردم که زیاد جالب نشد ولی کار تو خیلی قشنگ بود حالا تا عمر دارید یادتون نمیره...
به امید سلامتب نی نی...
مامانی مواظب خودت باش
به ما هم سر بزن

ممنون عزیزم ایشالا بارداریِ بعدیت سوپرازش کن هههههه :-*
مرسی از دعای قشنگت
baia
22 بهمن 91 21:26
سلام دوست عزیز ، صمیمانه ترین تبریکها رو از طرف من پذیرا باش ، بار اوله به وبلاگ شما سر می زنم و خوشحالم که این خبر خوش رو خوندم برای شما و کنجد کوچولوت کلی آرزوهای خوب دارم .

مرسی عزیز دلم/ ممنون بابت دعاهای قشنگت :-*
مامان محمد امين
23 بهمن 91 2:31
سلام عزيزم مدتها بود تو وبم لينك بودين و هر از گاهي بهتون سر ميزدم ... امروز وقتي اين مطلبو خوندم واقعا خوشحال شدم ...تبريك ميگم مامان خوشگل حالا كه مامان شدي و دعاهات زودتر اجابت ميشه واسه همه ي عزيزايي كه حسرت مامان شدن به دلشون مونده هم بيشتر دعا كن ... ني ني نازو هم بوسش كن

ممنون مامان محمد امین/ یه لحظه نیست که برای مامانای منتظر دعا نکنم چون با همه ی وجود خودم درد انتظار رو حس کردم/ منو کنجدی هیچوقت فراموش نمیکنیم....

سانازی :)
23 بهمن 91 12:30
واااااای عزیزم
ی عالمه ذوق کردم دلم نیومد نطر نذارم

آخی مامانی انشالا بسلامتی بدنیا و میاد و ی زندگی 3 نفره ی خیلی خوب خواهید داشتید اگر چه الانم شروع شده
مبارک باشه بازم

عززززززیزم :-*
ممنون دوستم ...
مامان طاها
24 بهمن 91 13:55
وای عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم بینهایت
خیلی مراقب خودتو نینی باش


ممنون مامان طاهاجووووونی/ چشم مواظبم شمام برامون دعا کن :-*
ونوشه مامان پارسا
24 بهمن 91 23:41
عزیززززززززززززززززززززززم. خیلی سورپرایز جالبی بود. مبارک باشه

واااااااااااااای ونوشه جونم/ اومدن تو هم منو سوپرایز کرد کجایی بی معرفت ؟!!! :-))
مامان آراد(خاطره)
26 بهمن 91 1:26
وای چه سورپرایزه باحالی..اشکم در اومد به خدا..
انش الله که همیشه سلامت باشین..
فدای کنجدتم برم من..

قربون تک تکِ اشکات عزیز دلم :-*
الی
28 بهمن 91 9:31
سلام
خدا رو شکر
خوشحالم خیلییییییییییییییییییییییی
اشک تو چشام جمع شد
اگه تو اداره نبودم اجازه میدادم سرریز بشن
مادر شدن حس قشنگیه نه؟؟


ممنونم عزیزم
قربون اشکات :-*
نمیگم چه حسیه مطمئنم خیلی زودتر از اون چیزی که فکر کنی تجربش میکنی
الی
28 بهمن 91 9:32
راستی از وبلاگت خوشم اومد

لینکت میکنم


باعثِ افتخاره عزیزم
مامان علی اکبر
1 اسفند 91 2:20
سلام عزیزم بهت تبریک میگم.
نصف شبی اشکمون رو در اووردی.


سلام دوستم/ تا باشه اشک شوق :-) ولی بازم عذر مارو بپذیرید
شقایق مامان آرشا
1 اسفند 91 21:02
چه هیجانی داره اون لحظه
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.موافقتتون را برام نظر بذارید.

حتما" بهتون سر میزنم شقایق جوووونم :-*
مهسا
3 اسفند 91 11:42
سلام عزیزم ان شاالله نی نیتون صحیح وسالم به دنیا بیاد .
من با اجازت لینکت میکنم.

مرسی مهسای عزیزم :-*
دایی جون اکبر(رایان و باران)
4 اسفند 91 22:59
بامدادن که ز خلوتگه کاخ ابداع
شع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن
بنماید رخ گیتی به هزاران انواع
در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع
"وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که به هر حالتی اینست بهین اوضاع"
فال حافظ برای خوشحالترین مامی و آقای پدر دنیا
و تبریک برای اومدن کنجد شیطون و احتمالا بلا

ممنون دایی جونی/ ما همیشه خواهرزاده های گلِ شما رو دنبال میکنیم از طرف ما ببوسینشوووون :-*
مینا
7 اسفند 91 21:33
وااااااای، چه خوب،چه قشنگ، چه عشقولانه ....
الهی شکرت
من همیشه فکر میکنم چطور خبر بارداری رو به همسریم بدم البته ما هنوز اقدام نکردیم ولی من همش به این جور چیزا فکر میکنم

عزیززززززم :-*

مامان حسنا
9 اسفند 91 10:14
وای عزیزم چه لحظه ای بوده واستون من که بعد 10 ماه از ازدواجم دلم نی نی خواست و خدا بهم داد اینقدر ذوق کردم که انگار 10سال بچه دار نشدم.....
عزیزم خوشحال میشم به وب منم بیای و باهم تبادل لینک کنیم

خدا نگه داره نی نیتو عزیزم و امیدوارم همه لحظه هات قشنگ باشه
سولماز مامي باران
12 اسفند 91 12:00
واااااي نفس جونم خيليييييي خوشحال شدم . اشكمو حساااابي در اوردي دختر الهي قربون اون كنجدتم برم كه انقدر نااااز داره و مامانشو منتظر گذاشته بود . ديگه فصل انتظار بي پايان تموم شده و يه انتظار كوچولو مونده كه انشالله اينم مثل برق و باد ميگذره و اون نازدار صحيح و سااااالم مياد بغلت .
ما رو يادت نره دعا كنيااااا ؛)
دوست دارم دوستم

هه هه هههههههه تو گریه کن عیبی نداره خاله سولماز :-)))
چقد خوشحالم پیدام کردی عزیزم :-)
ببخشیدا درست متوجه نشدم شما چی میخوای که من باید دعات کنم هان ؟؟؟؟!!!! واسه اون قضیه که شما جای مادربزرگِ ماهستین دیگه تعطیلش کنین :-)))
یه دوست از نی نی سایت
13 اسفند 91 11:44
اشکم در اومد
خیلی قشنگ نوشتی
خدا کنجدتو و شوهرتو برات حفظ کنه
واسم دعا کن منم این روزا رو بگذرونم


بابتِ اشک چشمات عذر میخوام اما اینو بدون که از همین الان که باهات آشنا شدم فراموشت نمیکنیم نه من نه کنجدی/ ایشالا بزودی همه چی واست بوی بد بده, همش حالت تهوع داشته باشی, روزی چندباردل و رودت رو بالا بیاری,تپش شدید قلبت نذاره بخواب ولی بازم با پررویی بگی خدایا شکرت شکرررررر :-)
مامی گلدونه ها
14 اسفند 91 13:05
سلام من اولین باره به وبلاگتون سر زدم
خیلی نوشته هاتون برام آشناستتتت
مخصوصا این پستتتتت یعنی خود همون روزی بود که من هم متوجه حضور نی نی هام تو دلم شدممممممم

ای خدا یه جورایی عین روزای قبل وبارداریه خودمهههههه
ایشالههههههههههه به سلامتی این روزا رو بگذرونیییییییی عزیزممممممم


مرسی شقایق جونی برامون دعا کن عزیزم....
مامان الینا
14 اسفند 91 13:42
خیلی باحالی


:-*
سولماز مامي باران
14 اسفند 91 15:10
اهان وبلاگ ني ني رو يادم رفت بذارم
www.azizdordooone.niniweblog.com

الان میام ببینم چه خبره.................
زهرا مامان نی نی آیندمون
29 اسفند 91 10:58
وای چه لحظه ی قشنگی منم با خوندن این نامه شماره یک کلی حال کردم
ایشاا.. به سلامتی دنیا بیادوامیدوارم سال خوبی رو پیش رو داشته باشین


ممنون عزیزم :-*
الی مامان
7 فروردین 92 13:33
خیلی ی ی ی ی ی ی ی حالم خوب شد با خوندنت

جوووووووونم الی مامانی
الناز
30 شهریور 92 11:19
سلام... واقعا وبتون مخصوصا این پستتون تکون دهندست...دلم لرزید...اشک چشام جاری شد... معجزه ی خداست و منم میخوام این معجزه رو درک کنم اما.... خدا انشالله نی نی نازتون رو براتون نگه داره و شماهم بهترین مادر پدر دنیا بشن براش