مادرااااااااانه

معجزه ای به وسعتِ 6میلیمتر

1391/11/25 17:35
نویسنده : مامی/آقای پدر
1,421 بازدید
اشتراک گذاری

در دلم هیاهویی بپا شده/ مدام با "کنجدی" صحبت میکنم و التماس و درخواست که در هنگام سونو خودش را تمام و کمال به مادر نشان دهد/ هرچه بلد بودم خواندم, هرچه در توانم بود نذر کردم که تنها ببینم خانه ای را که در دلم انتخاب کرده

در مطب بودیم دیگر نوبت ما بود/ قلبم به سریع ترین شکلی که میشد میتپید/ مقداری آب خوردمو آقای دکتر مشغول شد, زمانی نگذشت که کیسه ی جنینی را نشان داد و من به یکباره نفس راحتی کشیدم/ بعد از آن دوباره گفت این هم خود جنین و دیگر چه کسی میتوانست توصیف کند حال مرا!!! دکتر همچنان میگشت و ناگهان گفت اینهم قلبش که میتپد......

وجودم تحمل اینهمه خوشحالی را نداشت/ من کجا بودم؟/ اینجا مطب دکتر است یا اتاقی در بهشت که من انقدر خوشحالم!

یک چشمم به قلب کوچکی بود که میتپید و چشمِ دیگرم به همسری که لبخندش را با دنیایی عوض نمیکرد/ همگی خیره شده بودیم به مانیتور که دکتر اعلام کرد سن بارداری شما 5هفته و 3روز نیست! سونو نشان میدهد که لقاح زودتر صورت گرفته و جنین 6هفته و نیم سن دارد! و اینگونه بود که حمید غرق در شادی شد که یکهفته از انتظارش کمتر شده, آری برای کسی که ثانیه ها را میشمارد تا انتظارش بسر رسد یک هفته همانند یک عمر شادی بخش است

بابتِ تپش قلبت ممنون بالاترین معجزه ی هستی/تپش ات همیشه سالم و پر سلامت جانِ مادر

و اینگونه شد که در تاریخ 18/11/91 قلب من گره خورد به تپیدنِ قلبِ معجزه ای به وسعت 6میلیمتر

اولین سونوگرافی

ناگفته نماند که کنجدیِ خانه ی ما رابطه ی خوبی با هورمونهایمان برقرار نکرده, یکجا هم بند نمیشود و مدام  در مسیر حلق-مری و معده ی ما در حرکت است, و دوست ندارد چیزی در این مسیر بماند!!! گاهی ساعتها با هم درون w.c یک بازیِ نه چندان جالب که او دوست دارد را ادامه میدهیم و دیشب آنقدر سروصدای بازیمان بالا گرفت که آقای پدر ما را ساعت 4 صبح به بیمارستان صارم منتقل کردند و آنجا هم با آمپول و سرم تا خود صبح از ما پذیرایی کردند!! براستی که چه شیرین است دوران شیرین بارداری نه؟ :-))

یک تشکر ویژه : خاله پرستو به شدت مارا شرمنده کرد و با انبوهی از غذاهای خوشمزه و هدیه ای برای کنجدیِ مان سوپرایزمان کردند/ دستشان بابتِ تمام خوبی هایشان درد نکند.

تشکر ویژه تر: خدایا شکرت شکر به اندازه ی عظمتِ همیشگی و این روزهایت شکــــــــــــر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (44)

معصومه
25 بهمن 91 17:54
و من چه قدر خوشحالم از این حس شیرینی که تجربه کردی..ممنون که زیبا نوشتی..گویا من هزاران بار است این حس را تجربه کرده ام...مبارکت باشد این روزهای قشنگ و به سلامتی این دوران را به پایان برسانین.. خدارا شکر
راسی توو لحظه های قشنگ مادرونه ات منم دعا کن...

ممنون معصومه ی عزیز
یه کسایی هرگز توی دعاهای آدم فراموش نمیشن/ یه کسایی مثه تو....

پگاه مامان آرتین
25 بهمن 91 21:08
سلام به کنجد ومامان گلش.مامانی کنجد می خوای باید همه چیزو به جون بخری. آمپول ،سرم ،دارو،درد و...عزیزم نگران ویارتم نباش خودش برطرف می شه.به کنجد ما هم حسابی برس وچیزای مقوی بخور.کنجدت.پتلی می خوایم مامانشا.
حمید جون شما هم تا می تونید به نفس جون محبت کنید و لی لی به لالاش بذارید.عاشقتونیم.مواظب خودتون باشید:

حتما" به جون میخرم شکی نیست :-)
من چیزای مقوی رو میخورم اما کنجدی پرتش میکنه بیرون! کلا" بچه م هیچی دوست نداره :-))
هه هه ههههه حمید طفلی که کارش درومده اساسی :-))
مام عاشقتونیم یه عالمه بووووووس :-*
مامان دوقلوها(حسین_حسام)
25 بهمن 91 21:46
سلام عزیز دلم وای قربونت برم عزیزم لانشا..به سلامتی مبارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

سلام/ مرسی ماماااااااااااااانی / یه عالمه ماااچ مااااچ :-*
مامان دخملی
26 بهمن 91 0:28
سلام کنجدی
الهی میدونم چه حس قشنگیه
الهی خدا نگه دار کنجدی و مامان و بابایی باشه
مامانی منم همین حال و داشتم دکترم بهم دمیترون 4 داده بود از دکترت بپرس بعد بخور ولی هیچ ضرری نداره (ولی بازم بپرس)
دیگه اینکه استراحت کن 3 ماه اول از همه مهم تره
بی زحمت خصوصی هم داری

ممنون که دعامون میکنی آرومم میکنه
به منم دمیترین داده ولی چه کنم که بی تاثیر بودش و خودمم راغب نیستم هیچ دارویی بخورم فعلا" که بزور زنجبیل دوتا لقمه غذا میل میکنیم :-))
مامان آراد(خاطره)
26 بهمن 91 1:19
چه احساس قشنگی..یاد دوران بارداری خودم افتادم..
تبریک میگم...به سلامتی انش الله...
خدای بزرگو شکر..
پیش ما هم بیاین خوشحال میشیم با هم دوست بشیم

آره موافقم خیلی حس قشنگیه خدا نصیب همه بکنه...
چشــــم حتما"
عاطفه
26 بهمن 91 2:23
وای چقدر قشنگ نوشتی از لحظه های قشنگت..خیلی خوشحالم که کنجدتو دیدی و حالا خونه تون غرق شادیه.....بهترینارو واسه تو و اقای پدر و کنجد کوچولو ارزو میکنم....ایشالا از این به بعد زندگیتون سراسر از لحظه های ناب و قشنگ باشه...

مرسی عزیزم/ امیدوارم بزودی فضای خونه ی شمام پر بشه از این لحظات ناب...
صوفی مامان رادمهر
26 بهمن 91 9:26
دوستم مامان شدی؟ آخ جوووووووووووووووووووووووون من نمی دونستم....هورااااااااااااااااا.... بهترین خبری که می تونستم بشنوم همین بود... الهی که سلامت باشین همیشه... الهی که به سلامتی به دنیا بیاد... بوووووووووووووووس

مرسی دوووووووستم :-)
برامون دعا کن
مامان محمد امين
26 بهمن 91 16:43
واقعا شيرينه صداي شنيدن قلبي كه قلبمان برايش ميزند...دوست عزيز هميشه شاد باشي مواظب كنجدي باش

یک دنیا تشکر
خاطرات دلنشین ما
26 بهمن 91 17:15
مبارک باشه عزیزم.چقد لذت بخش شنیدن صدای قلب یه فرشته.فرشته ای که تو وجود یه نفر داره رشد میکنه.امیدوارم فرشته نازنینت صحیح و سالم به دنیا بیاد و با خودش شور و نشاط مضاعفی رو به ارمغان بیاره.

با دعای شما امیدوارم همینطور بشه عزیزم
ونوشه مامان پارسا
26 بهمن 91 20:10
به خاطر اون کنجد عزیزمون خیلی خیلی مواظب خودت باش. بوووووووووووس. میام سر میزنم بهت

حتما" ونوشه جوووونی :-*
نارینه
27 بهمن 91 1:43
اله شکر که همه چیز خوبه .. حتی حاله مامانه کنجد !!!!!

ایشالله قلبش هزاران سال بتپه ....

به خودت یه کم برس که بخاطر بازی مادرانت کم نیاری ...
بووووووووووووس برای کنجدکم

ممنون عزیزم
فعلا" که کنجدی از اندوخته های قبلیه مامانش داره فیض میبره و سفت و سخت به بازیش ادامه میده....
مامان ترنم کوچولو
27 بهمن 91 16:56
خدایا شکرت.
بازم مثل همیشه خوشل نوشتی و منو و با خودت همراه کردی و یه نم اشکآوردی تو چشام شیطووووووووووووووووون.
ندیده دوستت داریم فراووووون.(البته دیدن رودر رو رو منظورمه نفس جون)
انشالله به سلامت در آغوش بگیریش.
اط لحظه لحظه این لحظه های ناب عنشقی لذت ببر.

فدای اون دله کوچولو و اون قلب بزرگت بشم من عزیززززم
میدونی که دل به دل راه داره حسااااابی
مامان سمانه
27 بهمن 91 18:22
وای عزیز دلم نفس جون چقدر برام شیرینه خوندن این مطالب اگه بدونی چقدر لذت میبرم از اینکه اینطوری شادی و خوشحال باور کن یک دنیا برات شادم
همش دنبال فرصت میگشتم بیام بهت سر بزنم اما تو ببخش که دیر اومدم فعلا هماهنگ کردن جفتشون برام یه مقدار مشکله
ولی کاملا تو این شادی منم رو کنار خودت بدون خیلی برات آرزوی این روزها و حساش و داشتم خوشحالم که داری تجربه میکنی
عاشقتم کنجد کوچولو که با اومدنت خیلیهارو شاد کردی

میدونم که برام خوشحالی کاملا" حس میکنم/ یادم نمیره روزایی رو که برام دعا میکردی...
الهی من قربونِ تو مامان عیال وارم برم که دوتا نی نیه جیگر کنارشن/ تا باشه ازین ناهماهنگی هااااا :-)
کنجدی هم عاشق خالشو نی نیهاشه :-*

شبنم
27 بهمن 91 18:38
سلام نفس خانم نازنین.. من از وب بهناز جون، که اونجا خطاب به من و شما نوشته بود که اگر هر کدوممون بچه دار شدیم باید روز 28 صفر آش رشته بپزیم،با وب شما اشنا شدم!!! دیدم که بهناز نوشته بود شما باردار هستید و اومدم که بهتون تبریک بگم هزاااارن هزااااااااار بار مامان شدنت رو به خودت و پدر شدن همسر عزیزت رو تبریک می گم. سورپرایزت خیلی جالب بود..وقتی خوندم و عکس ها رو دیدم اشک توی چشم هام حلقه زد! منم یه زمانی هزار تا از این نقشه ها ردیف کرده بودم که اگر یه روزی باردار شدم، خبرش رو چطوری به محمدرضا بدم و غافلگیرش کنم.. اما خب دیگه خیلی وقته که بی خیال این نقشه ها شدم..اما این پست های تو من رو برد به همون روزها! بازم تبریک می گم بهت..خیلللللللی خیللللللی مراقب خودت باش.
شبنم
27 بهمن 91 18:38
سلام نفس خانم نازنین..
من از وب بهناز جون، که اونجا خطاب به من و شما نوشته بود که اگر هر کدوممون بچه دار شدیم باید روز 28 صفر آش رشته بپزیم،با وب شما اشنا شدم!!!
دیدم که بهناز نوشته بود شما باردار هستید و اومدم که بهتون تبریک بگم
هزاااارن هزااااااااار بار مامان شدنت رو به خودت و پدر شدن همسر عزیزت رو تبریک می گم.
سورپرایزت خیلی جالب بود..وقتی خوندم و عکس ها رو دیدم اشک توی چشم هام حلقه زد!
منم یه زمانی هزار تا از این نقشه ها ردیف کرده بودم که اگر یه روزی باردار شدم، خبرش رو چطوری به محمدرضا بدم و غافلگیرش کنم..
اما خب دیگه خیلی وقته که بی خیال این نقشه ها شدم..اما این پست های تو من رو برد به همون روزها!
بازم تبریک می گم بهت..خیلللللللی خیللللللی مراقب خودت باش..

ممنونم شبنمِ عزیزِ من
قربونِ دونه دونه ی اون اشکای نازت :-*
منم دوسالی بود که به سوپرایز کردنو این داستانا فک میکردم اما انقدر ناامید شده بودم که این 3ماهه آخر دیگه فکرشم نمیکردم حس میکردم قرار نیست هیچوقت سوپرایز کردنی درکار باشه اما خدا خواست و شد و درکار بود....
همه ی این روزای قشنگ و پر از هراس و امید رو برات آرزو دارم.....
مامان یاسمن ومحمد پارسا
28 بهمن 91 0:36



ای جووووووووووونم عزززززیزم/ یه عالمه :-*
مامان سارا
28 بهمن 91 9:53
کنجدی دوست دارم ، قربون قلب کوچولوت برم که الان شبیه صدای پای اسب می مونه و زیباترین صدای دنیاست . هزاران سال سلامت باشی کنجدی

میسی خاله سارایی ماچ ماچ :-*
مامان ترنم کوچولو
28 بهمن 91 10:30
سلام نفس جونم.عزیزم دندونی رو که شهریور براش گرفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از الان فراموشی شدیا فراموشی برا آخریای بارداریه معمولا
موچ برا خودت ونی نی جونی

نه بابا بی تجربه م/ فک کردم واسه هر دندونی باید دندونی پزید :-)))
رویا
28 بهمن 91 15:27
عزیزم مبارکت باشه انشاالله تا صدها سال قلب کنجدت بزنه پرنشاط

برای ما هم دعا کن

مرسی رویایی من/ هر روز بیادتیم...
آسیه
28 بهمن 91 16:45
مبارکه شنیدن صدای قلب کوچک کوچولوت
خدا بهت ببخشه انشاالله
خیلی مراقب خودتون باشید دوتاتون

مرسی خاله جووووووووونی :-*
رهـ*ا و نی نی
28 بهمن 91 22:07
عزیزم
امروز که اتفاقی رفتم تو تایپیک عکس رنگی که پارسال این موقعها بهم کمک کرده بودی یه دفعه که تیکرت رو دیدم نمیدونی که چقد ذوق کردم که مامان شدی
عزیزم هزاران بار تبریک خیلی خیلی خوشحال شدم واست
خدا برات نگهش داره
برای منم هم دعا کن دوستم بوس

وای رهاجونی خوبی عزیزمممممممم
من همیشه بیادتم/ تو هم منو کنجدی رو دعا کن یادت نره :-*
مامان دخملی
29 بهمن 91 0:09
سلام
عشقم دمیترون هیچ ضرری نداره خیلی مواظب باش هوا سرده لباس گرم تنت کن
مواظب باش
بوس بوس بوس

آره گفتن ضرر نداره اما همش میترسم قرص بخورم!!!
ای بابا خاله جونی این مامانِ من یکسره کنار پنجره هندونه تگری میخوره و شربت پر از یخ :-))
منتظر
29 بهمن 91 8:25
سلام عزیز دلم....وای خدا رو شکر که کنجدی رو دیدی و خیالت راحت شد حالا شبیه کی هست
وای چقدر حست قشنگه.برات خیلی خیلی دعا میکنم که بقیه روزهای بارداریت رو بخوبی بگذرونی.به کنجدی هم بگو انقدر دوست جون ما رو اذیت نکنه...دوستت دارم

خاله جون الان که شکل بچه قرباغه م مامانم میگه قیافم به بابام رفته اما بعدا" که بزرگ و خوشگل مشگل بشم میشم مثه مامانم :-))))
مرسی که برامون دعا میکنی
خاله جون تقصیر خود مامانمه هرچی من باهاش بازی میکنمو اوق میزنه همش میگم قربونت برم, ;k[nd lkو عزیزم خلاصه اینجوری میشه که من فک میکنم دوست داره و هی به بازی ادامه میدم :-)))
مرضیه
29 بهمن 91 8:36
ای قربون کنجد برما که قلبش انقدر خوشگل می زنه .... ایشالا همیشه و همیشه کنجد جون سالم باشه و کنار هم شاد باشید

خاله مرضیه جوووووون عاشقتم :-*
مامان احسان
29 بهمن 91 9:07
سلام گلم باز هم خدا رو شکر

جووووونم مامان احسان :-*
منا مامان الینا
29 بهمن 91 9:18
سلام مامان کنجد

وای الهی من دور هردوتون بگردم چقدر با ذوق نوشتی اون پستت را که آقای پدر رو سوپرایز کردی و این یکی که معجزه 6 میلیمتری را دیدی، منم با اشک شوق تونستم لحظه مادر شدنت رو حس کنم
انشالا که این کنجد توی دل مامانش بزرگ بشه و 9 ماه بارداریت رو به شادی و سلامت بگذرونی و یه فرشته ناز آغوش مادرانه ات را پر از بوی بهشت کنه
واسه سلامتی نی نی کنجدی نذر کن سالم به دنیا بیاد و سالم بمونه الهی آمین

با اجازت من میخوام لینکت کنم و هر ازگاهی بیام و حال کنجد کوچولو را بپرسم !

قربونِ اون احساس پاکت عزیزززززم
ممنون از دعاهای نابت
باعث افتخاره عزیزم
الناز
29 بهمن 91 9:45
سلام.چقدر با حال بود...دلم رفتتتتتتتتتتتتت...خدا شما رو برا جوج و جوج رو برا شما حفظ کنه.این جور وقت ها که ذوق مادرانه می کنی می شه برا منم دعا کنی؟

قربون اون دلت عزیزممممم
هم موقع ذوق مادرانم و هم موقع بازی با کنجدی بیاد همه هستم مطمئن باش/ شمام مارو فراموش نکنیداااا
زندگی شیرین من
29 بهمن 91 10:47
سلام عزیزم ممنون که به وبم سر زدی...
از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم...
امیدوارم این دوران به شیرینی عسل واست باشه و صحیح و سالم نی نیه نازت بیاد بغلت و دامنت رو سبز کنه...
با اجازه لینکتون میکنم...
من و همه منتظران نی نی رو فراموش نکن

ممنون عزیزم/ ما که همیشه بیاد شما هستیم/ شمام منو کنجدی رو با دعاهات یاد کن
ریحان
29 بهمن 91 13:20
سلام عزیزم...تبریک که مامان شدی....لینکت کردم تابهت سربزنم...دوست داشتی به وب منم بیا..
راستی دعابرای من یادت نره...انتظارداره کلافه ام میکنه

مرسی دوستم
شک نکن که یادم نمیره/ شمام منو کنجدی رو توی دعاهات یاد کن عزیزم
مامان کیانا
30 بهمن 91 8:34
سلام مامانی مبارک باشه عزیزم ایشالله نی نی تون صحیح و سالم بیاد تو آغوش پدر و مادرش ، نوشته هاتون رو که خوندم یاد اولین سونو خودم افتادم خیلی شیرینه . من تازه با وبتون آشنا شدم با اجازه لینکتون کردم اگه دوست داشتید ما رو هم لینک کنید و بهمون سر بزنید خوشحال میشیم .

مرسی بابت دعاتون عززززیزم
خواهش میکنم عزیزم شما لطف دارین
جیگر مامان
30 بهمن 91 14:44
سلاممممممممم
الهییییییییییییییییییییییییییی
ایشالاه ما هم به زودی این لحظات رو تجربه کنیم
ایشالاه شما هم دوران بارداری خوب و راحتی رو پیش رو داشته باشید
التماس دعا

مرسی عزیزِدلم ه امید خدا بزودی تجربه میکنی عزیزم
منم که محتاج دعای شمام اما با اینهمه همیشه بیادت هستیم...
مامان کنجد
30 بهمن 91 23:17
سلام تبریک میگم
نی نی من هم کنجده
خیلی خوشحال شدم نی نی اومد قبلا وبتون رو دیده بودم کمی غمگین بود
ولی الان سرشار از انژی هست
به امید همیشه اینطوری بودن

هههه چه جالب :-))
وبم قبلا" غمگین نبود یه جورایی ماتمکده بود :-)
برامون دعا کن مامان کنجد کوچولو
مامان احسان
1 اسفند 91 9:11
سلام گلم خوبی خانومی

خوبم عزیزم خداروشکــــــر :-*
جیگر مامان
1 اسفند 91 15:08
سلام دوستم یه سری به وبم بزن دعوتت کردم برای مسابقه یادت نره ها

عزیزم من قبلا" از طریق وب مامان سارام دعوت شدم ممنونم
نفس
1 اسفند 91 18:54
سلامممممم
وای چقدر خوشحالم یکی از دوستای منتظرم به ارزوی قشنگش رسید
امیدوارم با سلامتی هفته 38 هم پشت سر بزاری
تو هم برا همه دعا کن

عززززیزززززم :-*
مامان طاها
1 اسفند 91 23:04
سلام هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد
بعد از اون همه نا امیدی و انتظار بالاخره به ارزوت رسیدی
سختی های دوران بارداری به شیرینی بعدش میارزه
خیلی مراقب خودت باش
سهل انگاری نکنی
اسه برو اسه بیا که کنجدیمون اذیت نشه
راستی کتاب ریحانه بهشتی خیلی خوبه بخونش حتما

با جونو دل جورِ هندوستان رو میکشم :-)
خاله جونی من غلط بکنم سهل انگاری کنم/ اصن ببین من از جام جُم میخورم :-)))

مریم (رایان و باران)
2 اسفند 91 0:15
نفسم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم عزی دلم خدامیدونه به اندازه روزی که خبر بارداریمو شنیدم و حتی بیشتر خوشحال شدم خداییییییییییییییییییییااااااااااااااااااا شککککککککککککککررررررررررتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.با تمام وجودم به تو و بابا حمید تبریک میگم.منتظر خبر خوب بعدیت و عکس یک روزگی نی نی مون هستم.یه دنیا بوس واسه نفسم و نی نیش

قربونت بششششم من مامانی :-*
دعا کن برامون با اون دوتا نی نی هات دعا کن برامون
مامان احسان
2 اسفند 91 9:58
سلام مامان کوچولوی خوشگل ممنون از لطفت صبر کن نینی نازت بیاد تازه 4 سال هم از احسان جلوتره و توی عصر جدیدتری میاد با تکنولوژی های جدیدتر و دنیایی مدرن تر اون بدتر هم میپیچونتت اونوقته که میشی شکل من اینجوری


هههههههههههههههههههه :-*
خاطره مامان برديا
2 اسفند 91 11:52
به به اولين عكس از كنجد جوني روئيت شد. ماماني و بابايي چشمتون روشن. چه حس قشنگي. انشاء‌اله هميشه لبتون خندون و دلتون شاد باشه... مواظب اين كنجد جوني هم باشين كه از دير اومدنش معلومه حسابي ناز داره ها

ممنون خاطره جونی :-*
مواظبم خاله خاطره شمام برامون دعا کنین هاااااا
جیگر مامان
2 اسفند 91 15:47
سلام
عزیزم اخه چیزی ننوشتی
پس عوض میکنمتون


آخه یکسره توی w.c هستم فرصت نوشتنش نبود...
به هرحال ممنون
ثمین
2 اسفند 91 18:37
ایشاله که بسلامتی
نمیدونم چقدر خوشحالم
شاید فقط خدا بدونه عزیز دلم...
دعا کن منم مادر بشم و این شادی به خونه ی ما هم بیاد...

عززززیزم :-*
چشششم ثمین جونم حتما"/ شمام واسه ما دعا کن :-*
مامان محمد امين
2 اسفند 91 18:47
سلام مامان مهربون...حال كنجدي خوبه؟... چه ميكني با اين دوران سخت و خيلي شيرين؟؟؟

شکر میکنیمو میسازیم :-)))
مامانی درسا
5 اسفند 91 3:22
خاله نفسی عزیزم ....... خوشی این روزهایت پایدار عزیزم ...... خوشحالم که حالت خوبه خوشی و خوشحالی ........ آفرین به کنجدی که با تپیدن قلبش خیال شما و ما رو راحت کرد عزیزم ..... راستی مامی کنجدی بیا که به بازی ( مسابقه ) دعوت شدی شرحش تو وبم هست .....

مرسی خاله جووووونیم :-*
خاله ما قبلا" دعوت شدیما اما وقت نکردیم بنویسیم و تنبلی کردیم :-(
زهرامامانه ایلیا جون
12 تیر 92 2:23
الهی صحیح و سالم باشه