مادرااااااااانه

وقتی تو نخواهی نمیشود که نمیشود که نمیشود!

و اما امروز دوپینگ/ ختمِ قرآن/ نماز اولِ وقت/ دعایِ عزیزانم هیچکدام بهانه ای برایِ نرم شدن دلِ خدا نشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد و من همچنان صبور/شاکر/امیدوار و منتظرِ تو هســــتم و تنها غمی که حتی نفس کشیدنِ عادی ام را تحت الشعاع قرار داده.......... بماند غمی نیست تو خوش باش بهانه ی  این روزهایِ زندگیِ من   خدا جونم من تسلیم/هرچی تو بگی فقط یادت باشه هرماهی که بگذره و این فسقلی رو به من ندی باید براش وقت بذاری اونم اساسی وقت بذار برایِ رنگِ چشماش! که اگه قبلا" به عسلی راضی بودم الان دیگه زیر چشم آبی عمرا" قبول کنم وقت بذار واسه رنگ پوستش/...
18 ارديبهشت 1391

امروز که تو نیستی...

چقدر سخته که تویِ دلت یه غم بزرگ باشه اما نتونی با عزیزترین فردِ زندگیت درمیون بذاریش چقدر سخته که کوچولویی رو که خدا تویِ دلت میذاره یه روز بیاد ازت پس بگیره و براحتی بهت بگن: "حتما حکمتی توش بوده" و تو نباید دم بزنی چقدر سخته که یکسال از پرکشیدنت میگذره و هنوز برنگشتی توی دلم چقدر سخته که دائم بشنوی خدا خیلی مهربونه و قدرتش نامتناهیِ اما همین خدا میاد و یه دنیا غم تویِ دلت میذاره و تو باید شاکر باشی چقدر سخته   که جمله ی "خدایا شکر که مرا لایق مادر شدن دانستی" را مدام ببینی و تو دائم مرور کنی گذشته ات را که چه کردم که اکنون خدا مرا بی لیاقت دانسته! چقدر سخته که وسط شلوغی احسا...
29 فروردين 1391

سال نو مبارک...

بالاخره سالِ نو از راه رسید! شاید هیچکس بیشتر از من از رفتن به یک سالِ جدید خوشحال نباشه و شاید هیچکس غیر از خدا علت این خوشحالی رو ندونه  تنها چیزی که همیشه از خدا خواستم سلامتی و آرامش بوده و بس! خدای خوبم امسال با ما بِه ازین باش .... کوچولوی دوست داشتنیه من سال نوت مبارک امسال بیشتر از هروقت دیگه ای دلم میخواد بیای پیشم تازه خانم دکتر هم حدودا" 3ماه بهت فرصت دادن که تشریف بیاری تویِ دلِ مامانی در غیر اینصورت ایشون با یه لبخند زیبا متوسل به زور و کارهای غیر معمول میشن فکرشـــــــــــــو کـــــــــــــــن پس بیا و بذار همه چیز در صلح و صفا پیش بره بیا و بدون که مامانی با یه دنیا عشـــق تمام قد انتظارِ او...
9 فروردين 1391

خصوصی با خدا

خدایا انقد فشار نیار دارم خورد میشم صداش رو نمیشنوی عزیزم موندم از کجا به فکرت میرسه اینا رو نازل کنی درسته هیچی از حکمتت سَرَم نمیشه ولی از قدرتت خیلی سَرم میشه ها بیشتر از اینا ازت انتظار دارم یکمی ملایمتر رفتار کن نازنیـــم منکه با قضیه دیر و زود شدن کنار اومده بودم اصلا" خودم بهت گفته بودم صبر میکنم بازم اینهمه فشـــار لازم بود؟! هرکاری کنی بازم دوستت دارم مواظبه خودت باش ببخشید اگه نگرانت کردم ولی اگه باهات حرف نمیزدم میترکیدم       ...
21 اسفند 1390

من فقط لم داده بودم که.......

واسه خودم لم داده بودم که یهو تلفن زنگید و ما رو واسه جشن تولد یه نی نی دعوت کردن منم که سرم درد میکنه واسه تولد واسه خودم لم داده بودم که سر و کله حمید جونم پیدا شد اگه گفتین توو دستش چی بود یه بلیط تئاترکمدی موزیکال که مدتها بود جور نمیشد بریم و این یعنی 3ساعت خنده از ته دل واسه خودم لم داده بودم که خبر رسید یکی از دوستامون واسه تولد خانومش دعوتمون کرده و این یعنی 5-6 ساعت بترکون واسه خودم لم داده بودم که سونیا عزیزم sms زد "سلام نفس جونم خدا خواست و بالاخره جواب آزمایش منم مثب شد" و این یعنی یه دنیا خوشحالی برای من و ساعتها اشک شوق ریختن واسه خودم لم داده بودم که باز هم خبری خوش از خود بیخودم کرد که میگف...
7 اسفند 1390

ظاهرا" همه چی آرومه.....

درسته! ظاهرا" دوباره همه چی آروم شده مدتها بود که تمام فکر و ذکرم اومدن نی نی بود و نیومدنش آرامش زندگیه قشنگمو بهم زده بود اما الان دیگه به لطف خدا و کلاس یوگا و محبتهای مثال زدنیه حمید عزیزم به یه آرامش نسبی رسیدم مدتها بود که یادم میرفت خدا رو بخاطر داشتن حمیدم شکر کنم و چقدر ازین بابت متاسف هستم اما الان دیگه هر روز صبح با یه بوسه گرم چشمامو باز میکنمو همونجا میگم خدایا شکرت من همین آرامش رو میخوام چه با نی نی چه بی نی نی خبر اول : نی نی خیلی بی ادبی که به مامی کادوی تولد ندادی! معلوم هست تو به کی رفتی؟ البته خودم میدونم به کیا رفتی خبر دوم :مامان دکترشو عوض کرده و خانم دکتر جدید براش عکس رنگی و تست...
2 بهمن 1390

مامان متولد و سپس متحول میشود ها ها ها!!!

بازم دی ماه ماه تولد من! عزیز دلم من خیلی عاشق تولد بازیم اما از پارسال که وارد دهه30 از زندگیم شدم حسابی لجم گرفته از اولشم از 30 سالگی متنفر بودم منکه عمرا" امسال شمع 31 رو فوت کنم نهایتا" 21رو میفوتم بازم دی ماه! ماه کریسمس, ماه نو شدن سال میلادی, ماه بابانوئل بازم دی ماه! ماهی که میخوام متحول بشم! ماهی که میخوام خودمو توی دستای خدا ببینمو همه چیو به خودش بسپارم عشق من اگه امکانش بود سعی میکنم با بابایی بیام دنبالت منتظر باش اگه دوست داشتی باهامون بیا اگرنه هم اشکالی نداره چون میدونم دست خوب کسی سپردمت پس نگرانت نمیشم به بازیت برس راستی اگه بیای میشی "فرشته ای از جنس مهر" چون فرشته هایی که اینماه بیان توو دله مامانشون به امید...
1 دی 1390